۱۳۹۷/۱۰/۹

۱۰۳. می‌ستیزیم

۱. ما به ستیزه برخاسته‌ایم از آن رو که چیزی را مستحق ستیز یافته‌ایم. دریافته‌ایم امری ناسازگار و ناسازوار وجود دارد که ساختن با آن عین خیانت و جنایت است؛ پس می‌کوشیم آن را بزداییم. ستیزه‌ی ما نه از سر تعصبی برتری طلبانه و نه ناشی از لجاجتی خام و کودکانه که از سر عناد با نبایسته‌ها و ناشایسته‌هاست. ما یقین داریم که چیزی در این میان باید برود و هرچند هیچ‌گاه در درستی خویش یقین نداریم، به نادرستی آن ابژه‌ی ستیزْ قاطعانه و مصرانه اطمینان داریم.

۲. ما به ستیزه برخاسته‌ایم. شاید از آن رو که ستیزیدن فعلی است جذاب. شاید از آن رو که منجر به زدایش می‌شود و زدودن چیزی فضا را برای چیز دیگری مهیا می‌سازد. ما به ستیز برخاسته‌ایم تا زایایی خویش را ضمانت بخشیم و زدوده نشویم. ستیزه‌ی ما ای بسا نابودگر آن‌چه باشد که نباید.

۳. ما به ستیزه برخاسته‌ایم. خود اما مفعول ستیزه‌جویی خویش را درست درنیافته‌ایم. می‌دانیم که باید بستیزیم اما مختصات و خاصیات آن‌چه - ای‌بسا و یحتمل به حق - با آن در پیکاریم را نشناخته‌ایم.

۴. طغیان ستیز را مهاری می‌بندیم تا مباد خصم خویش را بر موضعی بشورانیم که نباید؛ مبادا آن‌چه را هستن باید، از هستی ساقط کنیم. خروش ستیزه‌جویی‌مان را آرام نیست. می‌گردیم و نمی‌یابیم. می‌یابیم و وثوق نداریم. افسار رها نمی‌کنیم پس.

۵. ستیز درون را نه آرام است و نه مرگ، رام نمی‌توانش کرد. خشمگین می‌شود و تخریب می‌کند: از درون به ستیزیدن آن می‌پردازد که بر گردنش یوغ افکنده. ما به ستیز برخاسته‌ایم و با خود می‌ستیزیم، خود را نابود می‌کنیم، خود را به خاکستر می‌نشانیم و بر خاکستر خود فوت می‌کنیم؛ خود را می‌زداییم.

۶. ما به ستیز برخاسته‌ایم و شکست خورده‌ایم. ما با خود ستیزیدیم.

۷. آتش به زیر خاکستر، هنوز روشن است. ققنوس می‌سوزد و بال می‌گیرد، دوباره و باز.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر