۱۳۹۴/۲/۱۹

۴۶. جنایت انیمیشن‌ها

 یکی از بزرگ‌ترین جنایاتی که در حق بشریت شده، به‌دست کمپانی‌هایی مثل والت دیزنی رخ داده. کمپانی‌های انیمیشن‌سازی و کاراکترهای زیبا و ملوسی که ارائه می‌دهند. ساده است و سرراست. کودکان دوست دارند که شبیه قهرمان‌های کارتون‌ها باشند. خود شما ممکن است زمانی در رؤیاهایتان شزم، سوباسا، لئوناردوی لاک‌پشت‌های نینجا یا باب اسفنجی بوده باشید.به‌علاوه، زیبایی‌شناسی ما به چیزی که بیش‌تر می‌بینیم، وابستگی زیادی دارد؛ یعنی، این احساس که چیزی زیباست تا حد زیادی به این مسئله بازمی‌گردد که ما چه چیزی را بیش‌تر دیده‌ایم. یکی از مشکلات اساسی برای ارائه‌ی تعریفی جهان‌شمول از زیبایی و اختلافاتی که در فرهنگ‌های مختلف درباره‌ی زیبایی وجود دارد به همین مسئله بازمی‌گردد. تاکنون توجه کرده‌اید که زن زیبا در ادبیات خاورمیانه چشم و ابروی مشکی دارد و در ادبیات اروپا موی طلایی چشم روشن؟

خب، حالا که چه؟ قهرمان این روزهای کودکان چه کسانی هستند؟ شخصیت‌های ملوس کارتون‌های دیزنی و دریم ورکز. کودکان امروز چه چیزی را زیاد می‌بینند؟ شخصیت‌های ملوس دیزنی و دریم ورکز. کاملاً قابل فهم است اگر بخواهند خود را شبیه آن‌ها کنند. این است که به هر کاری دست می‌زنند تا شبیه آن‌ها شوند. عمل‌های جراحی پلاستیک برای داشتن سینه‌ها و باسن‌های بزرگ‌تر، گونه‌های برجسته‌تر، زیر تیغ رفتن برای کوچک‌تر کردن بینی‌ها، آرایش‌های غلیظ و لنزهای رنگی، لاغرتر بودن و داشتن قدی بلندتر. در این راه از هیچ کاری دریغ نمی‌کنند. کسی هم آنجا نیست تا به آن‌ها یاد‌آوری کند عروسک نیستند، یک شخصیت کارتونی نیستند، یک طراحی نیستند؛ بلکه یک انسان هستند و همین شکلی که هستند، زیبایند.

نتیجه‌ی دیگری که این مسائل می‌توانند به بارآورند، خودکم‌بینی و عدم اعتمادبه‌نفس است. هیچ‌کس، هرگز شبیه یکی از آن شخصیت‌ها کارتونی نمی‌شود. سعی می‌کند، می‌خواهد اما موفق نمی‌شود. تنها دستاوردی که به ارمغان می‌آید، یاس و عدم اعتمادبه‌نفس است که کل وجود فرد را فرامی‌گیرد.

هالیوود هم دست‌کمی ندارد. سلبریتی‌ها را ببینید؛ نیکی میناژ، کیتی پری، جنیفر لوپز و ده‌ها تن دیگر شبیه این‌ها ستاره‌های درخشان دنیای موسیقی هالیوود هستند که شهرت و محبوبیتی که به‌دست آورده‌اند، نه به خاطر صدا، موسیقی کار یا شعری که می‌خوانند، بلکه به خاطر آرایش‌های اغراق‌شده، اندازه‌ی اندامشان و نشان دادن هرچه بیش‌تر پوست بدنشان است (مراسم مت گالای امسال را دیدید؟ در مقابلش AVN Awards را هم چک کنید، شاید برایتان جالب باشد؛ فکر کنم شگفت‌زده شوید). این‌ها الگوهای کودکان، نوجوانان و حتی جوانان قرار می‌گیرند و خب، نتیجه‌اش چه می‌تواند باشد جز فاجعه‌ای که جهان امروز با آن مواجه است؟


این، جنایت کوچکی نیست، اما نادیده گرفته می‌شود. گسترده، در سراسر جهان.

۱۳۹۴/۲/۱۵

۴۵. Everybody Lies

 شاید واضح‌ترین پیام و شعار سریال هاوس که برای بسیاری در نگاه اول – و حتی نگاه‌های مکرر بعدی هم – بدبینانه و سیاه به نظر برسد، این است که «همه دروغ می‌گویند». درواقع، خیلی بدبینانه و سیاه هم به نظر می‌رسد. اگر در شرایط خود سریال قرار بگیریم، این دیدگاه حتی سیاه‌تر و بدبینانه‌تر هم می‌شود. وقتی پای سلامتی کسی در میان است، چرا باید دروغ بگوید؟ تازه، اگر ما زندگی‌مان را بر پایه‌ی این باور استوار کنیم، دیگر چگونه می‌توان به دیگران اطمینان کرد؟

  بسیاری از آدم‌ها ترجیح می‌دهند دیدگاهی را اتخاذ کنند که می‌گوید هاوس درست فکر نمی‌کند و نمی‌توان انقدر به همه مشکوک بود؛ اما آیا هاوس واقعاً اشتباه می‌کند؟ آیا «همه دروغ می‌گویند» یک شعار از روی بدبینی هاوس به انسان‌هاست؟ نمی‌خواهم با بررسی خود سریال به پاسخ سؤالم برسم؛ چراکه همه می‌دانیم پدید‌آورندگان آثار سینمایی و تلویزیونی چقدر چیره دستانه می‌توانند عقاید خود را به‌عنوان حقیقت به خورد ما دهند.

 بیایید با نگاهی به زندگی خودمان این دیدگاه را بررسی کنیم. رابطه‌ی دوستی قدیمی‌تان را به یاد می‌آورید؟ همان دوست عزیزی که رفیق گرمابه و گلستان‌ هم بودید؟ به یاد می‌آورید دوستی‌تان چگونه به خاطر دروغ‌های او از هم پاشید؟ کارمند قبلی شرکت را چه طور؟ کسی که با دروغ‌هایش تقریباً باعث شده بود ورشکسته بشوید و اعتبارتان را از دست بدهید. با حسابی سرانگشتی، چند بار گول دروغ‌های فروشنده‌ها لوازم‌خانگی را خورده‌اید؟ مگر فروشنده‌ی ماشین دست‌دوم دوستتان، همان‌که حالا مفت هم نمی‌ارزد، قانعتان نکرده بود که اتومبیل بی‌نقصی را خریداری می‌کنید؟

حالا شرایط دارد کمی روشن‌تر می‌شود، این‌طور نیست؟ اما بگذارید چند قدم دیگر هم برداریم. بگذارید کمی نزدیک‌تر شویم. آن شبی را به یاد می‌آورید که با معشوقه‌ی خود به میهمانی مجللی رفته بودید و او بدترین لباس ممکن را پوشیده بود؟ کمی فکر کنید؛ وقتی از شما درباره‌ی لباسش پرسید، چه جوابی دادید؟ گفتید: «خوبه، خیلی هم قشنگه عزیزم.» غیر از این است؟ آن بعدازظهری را به خاطر آورید که غذای مادرتان کم‌نمک و وارفته بود؛ آیا به مادرتان نگفتید که غذای بسیار لذیذی آماده کرده؟ هفته‌ی پیش به رئیس گفتید در ترافیک اتوبان گیرکرده بودید؛ اما شما که خواب مانده بودید و اتوبان خلوت بود، غیر از این است؟

  دروغ، دروغ، دروغ. این‌ها همه نمونه‌های کوچکی از دروغ‌هایی بود که ما، همگی، هرروز با آن‌ها سروکله می‌زنیم. نمونه‌های بسیار بزرگ‌تر و مهم‌تری هم وجود دارند. دروغ‌هایی که سیاست‌مدارها می‌گویند، دروغ‌هایی که معلم‌ها می‌گویند و ... . بگذارید مثال دیگری بزنم. تاکنون فکر کرده‌اید که اگر درباره‌ی پروژه‌ی کاری فردی اظهارنظر کنید و به‌دروغ بگویید پروژه‌ی خوبی است، چه بلایی سر آن فر می‌آید؟ هفته‌ها، ماه‌ها و حتی شاید سال‌ها زندگی آن فرد به‌پای آن پروژه، هدر می‌رود و دست‌آخر نتیجه‌ای عایدش نمی‌شود و با شکستی فاجعه‌بار روبرو می‌شود؛ شکستی که شاید جبران‌ناپذیر باشد و نه‌تنها زندگی یک فرد، بلکه زندگی گروهی را با شرایطی به‌شدت بحرانی روبه‌رو کند. با تمام این وجود ما بازهم می‌گوییم که پروژه بی‌نظیری است و اگر به‌اندازه‌ی کافی وقت برایش صرف شود، حتماً مثل بمب صدا خواهد کرد.

  حالا، با تمام این اوصاف، هنوز هم فکر می‌کنید شعار همیشگی دکتر گریگوری هاوس: «همه دروغ می‌گویند» خیلی بدبینانه و سیاه است؟ فکر نمی‌کنید بهتر باشد از این به بعد کمی شک به ماجرا وارد کنید؟ گمان می‌کنم اگر چنین رویه‌ای را در پیش بگیرید، نه‌تنها ضرر نمی‌کنید که سود قابل‌توجهی هم عایدتان خواهد شد.

فقط، از یاد نبرید، همه دروغ می‌گویند.