در واقع همهچیز خبر از یک فروپاشی میداد. از همان چند هفته قبل و سرگیجههای گاه و بیگاه مخصوصا وقت بستن چشمها پیش لرزههایش شروع شده بود. بعدتر بیدار شدن سختتر شد. رفته رفته آستانه تحمل هم کاهش پیدا کرد؛ اول ناملایمات میانرده و پستر ناملایمات کوچک و کوچکتر ماشه خشم را میکشید. پرخاشگری ابتدا در ذهن بود صرفا، بعد جدیتر شد، به درگیریهای لفظی انجامید. شوخیهای کوچک هم میتوانستند مسبب از پا افتادگی و کاهش بهرهوری باشند. پرخاشگری از قلمروی ذهن که خارج شد و بروز بیرونی یافت، خشونت در ذهن جایش را گرفت. دست به یقه شدن، مشت کاری کردن، به دیوار کوبیدن در ذهن دور برداشت. در ذهن ماند اما، بیرون نریخت. لااقل هنوز نه. این وسطها خوابیدن نیز دشوار شد. سختی از خواب کندن کم بود انگار، به خواب نرفتن هم اضافه به ماجرا شد. گلِ به سبزه آراسته.
حمله اضطراب وقتی پایش را به میدان باز کرد، مدید زمانی در پستوی خود پشت در محبوس بود و نمیجنبید از جا. حول و حوش دو سال، کمتر یا بیشتر. بعد هم بغض در گلو جا خوش کرد. سیل اشک را پشت چشم میفرستاد اما چاشنی نداشت برای انفجار. اشک ریختن از فرط خستگی دیگر نه وضعیتی انتزاعی بل امری به نزدیکی رگ گردن شد. عصبیت معده را به هم میفشرد. تهوع میآورد. گشنگیِ متحد با خستگی و عصبانیت و تهوع حاصل، مانع بلع و خوراک میشد.
یک قدمی فروپاشی: سقوط آزاد نمودار وزنی. سوختن انبوه اندوخته بدنی. ناپدید شدن شش هزار گرم جرم در طول دویست و چهل ساعت. لطفا کمربند ایمنی را ببندید. سکان هدایت از فرمان خارج شده. بعید نیست سقوط به انفجار منجر شود. خونسردی خودتان را حفظ کنید. با دهان باز اما بدون صدا فریاد بکشید.
بار بقچه را باید سبک کرد؟ اولی، دومی، سومی، چهارمی، پنجمی، ششمی، هفتمی، متفق القول و رسا در پاسخ که بله باشد. صفرمی - خود - همین را مسیر میداند. دستهای راهنما هم، همه، همین را مسیر نشان میدهند. عذاب وجدان رقصش را میآغازد. استانداردها شکستگی کمر را به سبکی بار مرجح میدانند. بار اگر در همین وضع به ناکجای مقصدوار نرسد، حمال، حامل، ضعیف است.
بقچه باز شده. آنچه میشد در صندوقچه امانت کاروانسرای میان راهی جا گرفته. بقچه سبکتر است. هوا سنگینتر شده. آسمان سنگینتر شده. کمر، زیر بار بقچهی سبکتر، تا شده. سنگینیِ بار سبک کردن، دو لا کردهاش. دل گرفتهتر. حوصله تنگتر. گمان به ضعف، جدیتر. نیاز به رهایی، شدیدتر. خیر حامل شر است. شر واجد خیر است. دوا جای رسیدن درد است، در درد است. راه حل خود مشکل است. کمال عین نقصان است.