مادرم کرونا گرفته و شاید خودم را در برابر وزارت بهداشت بسوزانم یا با از دست دادنش کنار بیایم و حتی جایی بگویم دست از سر من ننه مرده بردارید و با من ننه مرده مهربانتر باشید؛ اگر، دور از جان عزیزش، این بلا را تاب نیاورد این بادمجان بی آفت بم.
۱۴۰۰/۵/۱۸
۱۵۲. آمادگی هميشه رضایتبخش نیست
مامان کرونا گرفته. از دیروز سخت نفس میکشد، صدایش گرفته، سرفه میکند و امروز وقت آزمایش سطح اکسیژن خونش روی ۹۲ بوده. همین چهارشنبه پیش رو وقت واکسن زدن داشت که اگر هر کجای دیگر این دنیا بودیم و تحت ستم این بیشرفها زندگی نمیکردیم چهارشنبه سی چهل هفته پیش دوز دوم را تزریق کرده بود. دیروز با خودم میگفتم اگر بلایی سرش بیاید خودم را رو به روی وزارت بهداشت میسوزانم. خیلی جدی بودم. فندک که همیشه توی جیب دارم، بنزین و نفت هم گیر آوردنش کار چند دقیقه است. امروز سیگارم را پیچیدم، رو به روی آینه حمام آتش زدمش و بعد از یک ربع، بیست دقیقه به خودم آمدم و دیدم برای از دست دادنش آماده میشوم. اینکه از رنج زندگی راحت شد، اینکه خودم تا مدتی فلج شدهام. نترسیدم راستش. فکر میکنم فرزند خوبی برایش بودهام. گمان نکنم فردا و فرداهای مردنش - که امری طبیعی است و روزی رخ خواهد داد - حسرت بخورم که میشد فلان جا فلان کار را برایش کنم و نکردم و بسار روز بسار رفتار نادرست را کردم و بهمان چیز را برایش تهیه نکردهم. آنچه از دستم بر میآمده را در حقش انجام دادهام و حتی اگر خلاف میلش دست به کاری زدهام - و بسیار زدهام؛ همین را هم مدیون خودش و پدرم هستم که گذر از والدین و سمت حق ایستادن و غلام حلقه به گوش نیودن و استقلال فکری را یادم دادهاند - در نهایت متوجه شده جنایت نکردهام، صرفا مسیر خودم را به سوی مقصد خودم رفتهام. دوست نداشتم برای مردنش آماده باشم اما. روزی که بمیرد گمانم دیگران میگویند چه قدر خوب با مرگ مادرش کنار آمده. این از دید خیلیها نکتهای مثبت است اما من دلم نمیخواست برای مرگش آماده باشم. دلم نمیخواست آئینی رفتار کنم و واقعا تا چهل روز سراسیمه نباشم. گمانم نخواهم بود و برای رسیدن به این مرحله، رنج فراوانی متحمل شدهام. شیونهای پس از مرگ را سالها پیش توی کوچههای خلوت، زیر دوش حمام و زیر پتو به انجام رساندهام. درباره مرگ بسیار خواندهام، اندیشیدهام و ادراکم از آن دگرگون گشته. حالا مرگ نمیکشدم.
اشتراک در:
پستها (Atom)