۱۳۹۷/۳/۲۱

۹۲. بی سر و ته، مانند گذران روزهای زندگی

دیروز حدود چهار ساعت خوابیدم. کل روز احوال مزاجی ناخوشی داشتم. سخت خسته بودم. از کار که برگشتم، خوابیدم اما تنها برای دو ساعت. بی اختیار بیدار شدم و هنوز خوابم نبرده. دو ساعت تمام پادکست گوش دادم. به داستان جنوبگان، به داستان ورزلی. به داستان تلاش، امید، شکست، پیروزی، شکست، مقاومت. هدف تمرکز بود و تصور و خواب که این آخری نشد.

خسته‌ام ولی خوابم نمی‌برد‌. یک زمان این نخوابیدن‌ها لذت‌بخش بود. حالا نه. خاصه به خاطر کسالت برخاستن در نیمه‌های روز. به دنبال هدف می‌گردم. هدف زندگی را گم کرده‌ام، دوباره. به دنبال جایی می‌گردم برای رسیدن. برای عبث نبودن و بطالت نگذراندن. معرفت؟ علم؟ دانش؟ شاید. عشق؟ یحتمل. در واقع به دنبال امر مشخص‌تر و دقیقی هستم اما.

درس‌هایم را نخوانده‌ام. صدها صفحه آوار، تلنبار شده روی هم کنار اتاق. علاقه قدیمی‌ام به زیست‌شناسی حالا دیگر چند جرقه است زیر خاکستر که بعید می‌دانم یارای شعله‌افکنی داشته باشد. انگار آن شور و شوق نوجوانی دود شده و به هوا رفته، تصعید شده. نخواستن شاید بهترین تعبیر باشد. پیش‌ترها گفته‌ام از قتل انگیزه به دست نهاد دانشگاه و نظام آموزشی ایران. دل‌تنگ آرزوهای نوجوانی‌ام. شاید مسیر را اشتباه رفته‌ام. با درگیری در انجمن و شبه‌فعالیت دانشجویی زیاده از حد خود را مشغول داشته‌ام شاید. شاید هم نه. من خبره‌ام در شک کردن به گذشته خویشتن و سرزنش همیشگی خود. حد انصاف و اعتدال را هم این میانه بعید نیست فروگذارم. تشخیص گاهی دشوار می‌شود.

به یک چیز پی برده‌ام. عواطف و احساسات بی‌اندازه برای من اهمیت دارند. دچار ... شده‌ام. با همین شناخت اندک و ابتر. تصویرش برایم زیباترین چهره‌هاست. اگر نه تنها چهره زیبا. نمی‌خواهم این ماجرا را نیمه‌تمام رها کنم. تمام توش و توان خود را جمع کرده‌ام تا در اولین دیدار برایش شرح واقعه دهم و بخواهم. هرچند امید اندکی وجود داشته باشد. می‌خواهم در کنار خویش داشته باشمش و به او عشق بورزم. تا هر آن‌جا که بشود. تا همیشه. برای او؛ این ساده‌ترین تصویر زیبایی. او که دیگران تصویرش می‌بینند و من واژه٬ واژه‌هایی مشخص که گویی تنها برای وصف او پدیدار گشته‌اند.

می‌خواهم بر این احساس دائمی شکست پیش از اقدام فائق آیم. دیگر نمی‌خواهم هیچ چیز را ناتمام بگذارم. از ناتمام بودن و ماندن بیزارم. ناتمام رها کردن، مانند تیغ اصلاحی است که تا نیمه در شریان گردن فرو رفته و همان‌جا باقی مانده. زجر آور و درد آور و ناکارآمد.