اکثر سیگاریهایی که دیدهام - آنقدر زیاد که میتوانم بگویم همهشان - از سیگار کشیدن خود راضی نبودند و مینالیدند و برایشان خوشایند نبود. این خیلی احمقانه است. من خیلی سیگار نمیکشم. ماهی هفت-هشتتا. بسته به شرایط کمتر و بیشتر میشود. اما از هر نخ سیگاری که میکشم، لذت میبرم. از خریدن و روشن کردناش گرفته، تا تکتک پکها، خاموش کردنش و حتی بعدش، آن وضعیت فیزیکی و درونی خاص بعدش که توصیفپذیر نیست؛ اما خوشایند است. هر نخ سیگار، آز آن تکانههای کوچک ناب لذت است که در زندگی من غنیمتاند.
شاید تنها دو بار سیگار برایم لذت بخش نبود. اول، وقتی چند نخ کمل پشت به پشت روشن کردم و تازه کار هم بودم و به حد خفیفی از مسمومیت رسیدم که موجب دو سه دفعه استفراغ شد؛ و البته یک منگی ناجور همراه با تهوع بیوقفه که تا صبح فردا، یعنی تا بیست و پنچ-شش ساعت بعد، همراهم بود. دفعهی دیگر هم همینطور مسموم شدم؛ البته خفیفتر. جز این، از تمام سیگارهایم لذت بردهام. حتی آن سیگاری که برای اولین بار فیلترجدا بود و پک سنگین احمقانهای را همراه هوا وارد کردم و رسما اشکم را درآورد.
بگذریم از اینکه چطور از این استوانهی لذتبخش، لذت نمیبرید. اگر لذت نمیبرید، چرا هنوز پول به پایش میریزید؟ این چه دردی است که خود را عذاب میدهید؟* با همان پولی که خرج سیگار می کنید، میتوانید چیزهای لذتبخش دیگری را بیابید. فوقش امتحان چند مورد مختلف بیلذت است که چون، علیالظاهر و بنابر اعترافاتتان، سیگار هم برایتان لذتی ندارد، عملا ضرری بهحساب نمیآید. خواهش هم میکنم، فکر نکنید وقتی سیگار میکشید، خیلی فهیم بهنظر میرسید یا سیگار کشیدن روشنفکرتان میکند. لاتهای چاله میدان هم سیگار میکشند. عموی من هم که درویش است سیگار میکشد. آن یکی هم که جاعل بود و کارتنخواب هم، سیگار میکشید. هیچ روزنهی نوری هم در فکرشان وجود نداشت و فهم، در دایرهی مفاهیم مرتبط با آنان اصلا تعریف نشده بود؛ چه برسد به اینکه بخواهد ویژگی صادق یا کاذبشان باشد.
کنار گذاشتنش هم کار سختی نیست - یک جو همت میخواهد که شما ندارید البته.
*: مازوخیسم البته، چقدر من احمقم.
شاید تنها دو بار سیگار برایم لذت بخش نبود. اول، وقتی چند نخ کمل پشت به پشت روشن کردم و تازه کار هم بودم و به حد خفیفی از مسمومیت رسیدم که موجب دو سه دفعه استفراغ شد؛ و البته یک منگی ناجور همراه با تهوع بیوقفه که تا صبح فردا، یعنی تا بیست و پنچ-شش ساعت بعد، همراهم بود. دفعهی دیگر هم همینطور مسموم شدم؛ البته خفیفتر. جز این، از تمام سیگارهایم لذت بردهام. حتی آن سیگاری که برای اولین بار فیلترجدا بود و پک سنگین احمقانهای را همراه هوا وارد کردم و رسما اشکم را درآورد.
بگذریم از اینکه چطور از این استوانهی لذتبخش، لذت نمیبرید. اگر لذت نمیبرید، چرا هنوز پول به پایش میریزید؟ این چه دردی است که خود را عذاب میدهید؟* با همان پولی که خرج سیگار می کنید، میتوانید چیزهای لذتبخش دیگری را بیابید. فوقش امتحان چند مورد مختلف بیلذت است که چون، علیالظاهر و بنابر اعترافاتتان، سیگار هم برایتان لذتی ندارد، عملا ضرری بهحساب نمیآید. خواهش هم میکنم، فکر نکنید وقتی سیگار میکشید، خیلی فهیم بهنظر میرسید یا سیگار کشیدن روشنفکرتان میکند. لاتهای چاله میدان هم سیگار میکشند. عموی من هم که درویش است سیگار میکشد. آن یکی هم که جاعل بود و کارتنخواب هم، سیگار میکشید. هیچ روزنهی نوری هم در فکرشان وجود نداشت و فهم، در دایرهی مفاهیم مرتبط با آنان اصلا تعریف نشده بود؛ چه برسد به اینکه بخواهد ویژگی صادق یا کاذبشان باشد.
کنار گذاشتنش هم کار سختی نیست - یک جو همت میخواهد که شما ندارید البته.
*: مازوخیسم البته، چقدر من احمقم.