احساس یاس میکنم. احساس ابتذال، میانمایگی. چیزی شبیه آن فرد که نمیتواند پیروز باشد، نه آنکه نخواهد، نمیتواند. احساسی شبیه جنبه منفی روسپیگری. تمام اینها را با هم مخلوط کردهام، هم میزنم و روی گاز تفت میدهم تا خوب مغز پخت شود.
دلم میخواهد چند روزی فرار کنم. فرار؛ هرگز دقت کردهاید که سرعت و اضطراب هر دو در کلمه فرار گنجانیده شده؟ بیش از همه از دست خودم دلم میخواهد فرار کنم، با سرعت بدوم از خودم بگریزم. دلم میخواهد به صحرائی، جنگلی، قبرستانی جایی بروم و گم و گور شوم تا دستم به خودم نرسد. یک دو سه چندی بمانم همانجا تا چشم هیچکسی من جمله خودم بر من نیافتد تا آبها از آسیاب بیافتند.
بعد هم میخواهم هر چه احساس است نابود کنم. نه هرچه احساس است، خشم هم احساسی است. میخواهم بنزین بریزم پای درخت عشق و بخشکانمش. میخواهم مثل دریاچه آرال تا بن نابودش کنم. میخواهم باد که وزید همچون دانههای گرد و غبار باشد. میخواهم بنشینم، نگردم، نخواهم، نبینم، احساس نکنم، بیتمنا باشم و عشق برایم از موضوعیت خارج شود. میخواهم به ستیز با جهان برخیزم تا عشق دیگر عامل معنازای زندگی نباشد.
و میخواهم بروم. آنقدر بروم تا گم شوم. آنقدر بروم تا این همجوشی شرم و ابتذال پایان یابد و ماحصلش دفع شود. آنقدر بروم تا آبشاری پاکیزگیم بخشد و آنگاه آنقدر بروم تا یافته شوم و آنگاه کاری پیش گیرم که ای بسا کارستانی شود و ای بسا زارستان.
دلم میخواهد چند روزی فرار کنم. فرار؛ هرگز دقت کردهاید که سرعت و اضطراب هر دو در کلمه فرار گنجانیده شده؟ بیش از همه از دست خودم دلم میخواهد فرار کنم، با سرعت بدوم از خودم بگریزم. دلم میخواهد به صحرائی، جنگلی، قبرستانی جایی بروم و گم و گور شوم تا دستم به خودم نرسد. یک دو سه چندی بمانم همانجا تا چشم هیچکسی من جمله خودم بر من نیافتد تا آبها از آسیاب بیافتند.
بعد هم میخواهم هر چه احساس است نابود کنم. نه هرچه احساس است، خشم هم احساسی است. میخواهم بنزین بریزم پای درخت عشق و بخشکانمش. میخواهم مثل دریاچه آرال تا بن نابودش کنم. میخواهم باد که وزید همچون دانههای گرد و غبار باشد. میخواهم بنشینم، نگردم، نخواهم، نبینم، احساس نکنم، بیتمنا باشم و عشق برایم از موضوعیت خارج شود. میخواهم به ستیز با جهان برخیزم تا عشق دیگر عامل معنازای زندگی نباشد.
و میخواهم بروم. آنقدر بروم تا گم شوم. آنقدر بروم تا این همجوشی شرم و ابتذال پایان یابد و ماحصلش دفع شود. آنقدر بروم تا آبشاری پاکیزگیم بخشد و آنگاه آنقدر بروم تا یافته شوم و آنگاه کاری پیش گیرم که ای بسا کارستانی شود و ای بسا زارستان.