۱۳۹۴/۱۱/۱۷

۵۵. The Wolf Rises, or maybe not

همین حالا خودکارت را قاطی آن خرت و پرت‌ها کن. ننویس
   نشد. هر چه تلاش کردم نشد. خودکار را قاطی آن خرت و پرت‌ها کردم، اما باز برش داشتم. تمامش کردم. دور انداختمش. یک خودکار دیگر خریدم و بعد یک خودکار دیگر و بعد یک خودکار دیگر. ننوشتن در توان من نیست. هرچند مزخرف و ضعیف بنویسم. هرچند آن چه که می‌نویسم خواننده و خواهانی نداشته باشد. اصلا مگر قرار بر مبارزه و پنجه در پنجه‌ی زندگی انداختن نبود؟ خب این نوشتن هم برای من، شعبه‌ای است از آن مبارزه. این نوشتن هم یکی از آن مسیرهای فرعی برای معنا دار کردن زندگی است. شاید اصلا جز این کاری از دستم بر نیاید.

   به هرحال. من کلاهم را قاضی کردم و دیدم باید برگردم. دیدم ننوشتن از عهده‌ی من خارج است. این‌جا، باز، یک وبلاگ است که نویسنده‌اش از مرخصی برگشته.