۱۳۹۷/۹/۲۴

۱۰۰. نصف الکلام

۱.

بسیاری کلمات را ای کاش می‌شد به رشته کتابت درآورد. نمی‌شود. هیچ تخته سنگ رزتایی نیست. اصلا، وقتی تراشیده نمی‌شود رزتا اصلا کیست؟

کجاست؟ نه گوشی که بشنود؛ تخته‌ای که بر آن تراشیدن توان. بتراشی و بتراشی و بتراشی انقدر، که جز خاکه‌ای هیچ به جا نماند، همان هم بفوتی برود، هیچ اصلا نماند. سنگی، تخته سنگی، رمزی و رازی بر دوش سیزیف، هیچ نماند.

ای کاش کلمات را گفتن می‌آمد. باری، چون خدایی بر طوری. تلاشی بود عاقبتش؟ بی بهره نبود اما، نشانی بود آن تباهی. نشانی بر چه اما؟ چه می‌دانیم ما. جز آن‌، که تخته سنگی نماند؟

عظمت داشت آن تباهی. عظیم بود که آن عظمت را نامعظم کنی، از این رو عظمت داشت. چونان انتقامی، در کنش اما.

۲.

کاش می‌شد کلمات را منظم کنی، چون پیاده نظام‌ها. در یک ردیف ایستاده، با معنا، استقامت. کاش می‌شد کلمات را منظم کنی‌. آن‌قدر آشفته بازار است که معنا سهل است، شتر با بار گمش می‌شود.

۳.

کاش می‌شد کلمات را بیان کنی، بگویی، صدایی، آوایی، نجوا و عربده‌ای کنی. کاش می‌شد کلمات را صداشان کنی.

هیاهو بود و جار و جنجال، آزمونی اگر به‌جا آورده باشی. غوغایی بود از لشکر الاصوات.

کس نشنید، کس نشنید دیگر، کس نشنید هرگز.
چیزی گفته بودی مگر اصلا؟ چیزی گفته؟

۴.

کلمات را ای کاش می‌شد کاری کرد. حناق حتا که خفه شوی؛ کاری اما به هرحال. طلا بر زمین ببینی بر نمی‌آشوبی؟ این همان، بسا بدتر. کلام را کسی خمِ برداشت نمی‌شود اما. چه داند قیمت نقل و نباتی استری؟

۵.

می‌شد کاش شکاندشان کلمات را لااقل؛ خرد می‌شدند و می‌گذشتند. از جایی، فتح الفتوحی می‌کردند؟ فتح الفتوح عظیم‌تر از عظمت تلاشی کوه عظیم جز خودشان؟ شکاندن نمی‌توان اما که خود می‌شکانند.

۶.

کلمات را، ای کاش، نمی‌دانم.

کلمات را ای کاش

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر