۱۳۹۳/۲/۹

۲۴. مکنده

  یه مدت بعد از این‌که تو توییتر به مزخرف پراکنی مشغول شدم (بعد از حدود دو ماه) احساس کردم که این صد و چل کاراکتری‌ها دارن ذره ذره ایده‌هام رو می‌مکن. احساس کردم یه ایده برای یه نوشته، کلید جمله‌ها و بقیه مسائلی که برای نوشتن و پروروندن نوشته‌ام بهشون احتیاج دارم رو، دارم تو صد و چل کاراکتر، یا چند بخش صد و چل کاراکتری، هدر می‌دم. وقعی ننهادم. اما اگر بخوام واقعی نگاه کنم، مثل این‌که واقعا این‌جوریه. همه‌ی حرفا رو توی توییتر می‌زنم. بخش‌های اصلی نوشته‌هام رو تو چندتا توییت بیان می‌کنم و بعد دیگه چیزی تو سرم نیست که بچرخه و بذاره سعی کنم بنویسم و بد بنویسم، خط بزنم، بهترش کنم. نمی‌تونم خیلی مطالبم رو پرورش بدم و این برای من مثل یه سمه. نه فقط برای من، برای هر آدمی سمه.
  از یه طرف دیگه، من توی توییتر راحتم. لب کلامم رو اون‌جا می‌گم، می‌خندم و زندگیم شده کدهای صفر و یکی که بیان می‌شن به زبون من و من می‌خونم و می‌خندم، ری‌اکت نشون می‌دم و هرکار دیگه‌ای. انگار یه جوری زندگیم شده توی این تایملاین و صد و چل کارکتراش و صد و چل کارکاترراش. نه می‌تونم بِکــَنم از این تایملاین، نه این‌که این‌جوری دلم رضاست. هم فرصت‌هام به هدر می‌رده، درس کم‌تری می‌خونم، کتاب و مقاله می‌کتری می‌خونم، هم این‌که این تایملاین، یه مکنده‌ی کثیف شده. فعلا حوصله و شایدم جرات این رو ندارم که برم کلیلک کنم رو deactive و بعد هم دی‌اکتیویشن رو تایید و فعال کنم. تنها چاره‌ای که به نظرم می‌رسه اینه که تمام تلاشم رو به کار بگیرم تا از این به بعد، مدت کم‌تری رو توی توئیتر بگذرونم. دست کم این‌جوری وقتی پشت سیستم نشستم، چارتا مقاله می‌خونم و یه کم تحقیق می‌کنم و به ترجمه کردنم می‌رسم. تازه وقت بیش‌تری برای وبلاگ دارم و ایده‌های هدر نرفته‌ی بیش‌تر (که خب، شاید هیچ‌کدوم از اون‌ها بیش‌تر از یه درفت نشن، و شاید حتی درفت هم نشن ولی بازم...).
گاهی هم البته با خودم فکر می‌کنم که نباید حماقت خودم رو گردن توئیتر بندازم. نباید ضعف خودم رو گردن چیزای دیگه بندازم. ولی مطمئن نیستم که الان دارم مقصرتراشی می‌کنم یا مقصرشناسی.
فعلا، پیش به سوی تغییرات.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر