۱۳۹۹/۲/۲

۱۳۵. آرزوی پرواز

دکمه‌های پیراهن را باز گذاشته بود. باد زیر چین‌های پیراهن‌ش می‌پیچید، انگار لابه‌لای تار و پود پرِ بال یک پرنده.

روی میز گوشه بالکن، روی کاغذ پاره‌ای نوشته بود:«برخاستن بی‌انگیزه، بیداری بی‌برنامه، خفتن بی‌رویا». کلمه‌ها پشت کاغذ جا انداخته بودند. بعد هم لابد رو کرده بود به کونه‌ی سیگارِ حالا روی زمین لهیده و اضافه کرده بود:«هرچند توضیحی بدهکار نیستم».

صدای زوزه باد که قشنگ در گوش پیچید و جاگیر شد، فکر کرد «این یکی آرزو برآورده شد، تنها آرزو»

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر