۱۳۹۵/۶/۱۵

۶۸. عطش

   چهار روزه که تشنه‌ام. چهار روزه که عطش دارم. آب معدنی پشت آب معدنی، چای پشت چای، ماءالشعیر پشت ماءالشعیر، قهوه، لیموناد، آب میوه، کوکا. سیراب نمی‌شم اما. لب‌هام شدن دشت کویر، زبونم کویر لوت، گلوم صحرای بزرگ آفریقا. سیراب نمی‌شم. شدم یه کوره، انقدر داغ که قطره‌های آب قبل رسیدن بهش، تبخیر می‌شن و بر می‌گردن. شدم یه خندق که هرچی آب توش می‌ریزی، پر نمی‌شه. چهار روزه سیراب نمی‌شم لعنتی. انگار فرات رو به روم بسته باشن.
   چهار روزه گرممه. چهار روزه خیس عرقم. هر خاکی به سرم می ریزم گِل می‌شه. سیراب نمی‌شم اما. شدم راس السرطان؛ گرم، خشک. دچار خشک‌سالی شدم. قحطی زده بهم. تانکر تانکر آب می‌خورم اما انگار نه انگار. چهار روزه شدم علت مزید بی‌آبی. یه خطر بزرگ برای محیط زیست. اگر بمیرم شاید مشکل کم آبی جهان حل بشه. از چهار روز پیش تا الان، همه‌ی ماهی‌ها نگرانن. می‌گن اگر این‌جوری پیش بره دیگه هیچ رودی روی زمین باقی نمی مونه، همه‌ی سدها خشک می‌شن، چشمه‌ها کور می‌شن.
   اون لیوان آبی که دستته رو می‌دی من؟

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر