کامو در یادداشتهایش مینویسد:
دو سه استنثا هم البته وجود دارند. و این استثناها، به مثابهی گنجاند. نباید از دستشان داد.
«وقتی بچه بودم از مردم انتظاری داشتم که نمیتوانستند برآورده کنند - دوستی مداوم و عاطفهی همیشگی. حال آموختهام انتظاری کمتر از آنچه میتوانند برآورند داشته باشم - همدمی و مصاحبتی دور از تکلف و تعارف...»ایضا من هم وقتی کوچکتر بودم،انتظاری مشابه از مردم داشتم و حتی همین حالا هم، احساس نیاز شدیدی به دوستی مداوم و عاطفهای همیشگی دارم؛ اما میدانم حتی توقع متاخر کامو هم، زیاده خواهی است. دستکم از مردمی که من با آنها زندگی میکنم. خود محوراند و به هیچ روی حاضر به مصاحبتی آرامشبخش نیستند. همدلی به هیچ وجه پیدا نمیشود. جالب اینجاست که همدلی و همدردی را پس هم میزنند.
دو سه استنثا هم البته وجود دارند. و این استثناها، به مثابهی گنجاند. نباید از دستشان داد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر