۱۳۹۳/۸/۲۷

۳۶. تا زندگی معنا داشته باشد

  تنها دو چیز به زندگی معنا می‌دهند: عشق و مبارزه. اگر مبارزه نکنیم، پویا نیستیم، تلاش نمی‌کنیم و حرکت نداریم. ساکن‌ایم، و سکون نتیجه‌ای جز مرگ همراه نخواهد داشت؛ ابتدا مرگ زندگی و سپس مرگ جسم. در راه مبارزه، صدها بار شکست خواهیم خورد اما نباید ناامید شویم. باید برخیزیم و دوباره حمله کنیم. تا زمانی که دروازه‌ی قلعه خراب شود و گردن شاه را بین انگشتان دستمان احساس کنیم. حتی آن‌گاه هم نباید ایستاد. باید ادامه داد، پیش‌رفت.

  گاهی برای آغاز مبارزه، یا برای ادامه موفقیت‌آمیز آن، باید روی تمام کارهایی که پیش‌تر انجام داده‌ایم خط بکشیم. باید ده خانه، شاید صد خانه، بازگردیم به عقب، به آن‌جایی که مدت‌ها پیش ایستاده بودیم. برگردیم تا مسیر دیگری برویم؛ یا مسیر را طور دیگری برویم. از این نباید ترسید و نباید به خاطر دشواری نادیده‌اش گرفت. باید جرات کرد و برگشت. زیرا مبارزه ارزشش را دارد. همین مبارزه است که به زندگی معنا می‌دهد و ارزشمندش می‌سازد. سختی مبارزه، انسان را صیقل می‌دهد. اگر مبارزه نکنم، مرده‌ام؛ حتی اگر نفس بکشم.

  باید دیگران را به مبارزه دعوت کرد. برای زندگی و آرمان‌شان؛ برای آن‌چه که لایقش هستند. باید به زندگیشان معنا داد. اگر مبارزه فردی را درخور می‌یابیم، یا اگر خود فرد را شایسته، باید دستش را بگیریم و به او کمک کنیم بلند شود. بازگردد یا حمله کند تا موفق شود. همین‌هاست که جهان را جای بهتری می‌سازد. همین‌هاست که انسان را زنده نگه می‌دارد. همین‌هاست که به زندگی، معنایی می‌دهد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر