۱۳۹۷/۷/۱۸

۹۶. بند بگسل ای پسر

آدم کنار کشیدن‌ها شده‌ام. تا همین یک سال پیش و حتا نزدیک‌تر ایستادگی، مقاومت و کنار نکشیدن سر لوحه تمام زندگیم بود. امروز اما به آن سر لوحه مظنونم. با   استدلالی مشابه با استدلال افلاطون در لاخس به این نتیجه رسیده‌ام که ایستادگی آن‌جا که کاری از پیش نمی‌برد و خودم را متضرر می‌سازد - ضرری که در پس آن فایده بزرگ‌تری نیست - نه یک فضیلت که یک رذیلت اخلاقی است و حماقت. 
همین دو هفته پیش از کار استعفا دادم. شرایط محیط آزارنده بود، استثمار شده بودم و حقوق ماهانه‌اش نیز صرفی نداشت. دیشب، متن بلند بالایی نوشتم که شد استعفانامه از انجمن. فعالیت در این فضای مسموم کشوری راه به جایی نمی‌برد و مزید بر مشکلات متعدد دیگر خستگی چنان بر من مستولی شده که عذاب بر لذت غلبه یافته؛ تا چند روز دیگر تحویلش می‌دهم و خارج می‌شوم. همین چند ماه پیش رابطه‌ای که می‌کوشیدم خوب پیش برود ولی در عمل بدل به میدان نبرد شده بود را قطع کردم. 
شده‌ام آدم کنار کشیدن‌ها، قطع کردن‌ها و استعفاها. اندک اندک دست به حذف می‌زنم و چندان ناخوش نیستم از فراگیری این مهارت جدید. در این وانفسا آرامش برایم می‌سازد. قضاوتتان درست است، این هم نوعی فرار کردن است من اما این فرار را مذموم نمی‌دانم.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر